دختری تو کتابخونه ی دانشگاه درخال مطالعه بود که پسری
برچسبها:
آهسته چیزی بهش گفت ... دختر به صدای بلند گفت : امشب نه@!!
بچه های کتابخونه با نگاه خاصی پسره رو نکاه میکردن...
وقتی دختره داشت بیرون میرفت به پسره آهسته گفت: من
روانشناسم فهمیدم که ناراحت شدی شوخی کردم... پسر با
صدای بلند گفت: امشب 200 تومن!! بعد پسره آهسته به دختره
گفت: منم وکیلم میدونم چجوری بی گناهو گناهکار کنم...!!
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: